تو فیلم مدار صفر درجه شهاب حسینی یه شعر از یک شاعر فرانسوی خوند که خیلی به دلم نشست چند وقت پیش یه جایی اونو دیدم و یادداشت کردم :
تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم
برای خاطر عطر گرم نان
و برفی که آب می شود
و برای نخستین گل ها
تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم
تو را به جای همه کسانی که دوست نمی دارم دوست دارم
بی تو جز گستره یی بی کرانه نمی بینم
میان گذشته و امروز
از جدار آینه ی خویش گذشتن نتوانستم
می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند
تو را دوست می دارم به خاطر فرزانگی ات که از آن من نیست
به رغم همه آن چیزها که جز وهمی نیست دوست دارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم
سپیده که سر بزند
در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید
شبیه آنچه در بهار بوئیدیم
پس به نام زندگی
هرگز نگو هرگز.