روز نوشت های من و خود من!!!!

این مطالبو واسه دلم خودم می نویسم از اینکه شما هم همراه من شدید مرسی

روز نوشت های من و خود من!!!!

این مطالبو واسه دلم خودم می نویسم از اینکه شما هم همراه من شدید مرسی

وبلاگ درهم من

امروز قالب وبلاگم رو عوض کردم اما نمی دونم چرا مطالبی که قبلا نوشتم در وبلاگ دیده نمی شه.دلم می خواد به صورت مداوم بیام وبلاگمو به روز کنم اما فرصت ندارم.خونه که ما کامپیوتر نداریم.مثلا قراره که یه لپ تاپ بخریم.اما هنوز در مدل مدل و نوعش مطمئن نشدیم.تو اداره هم من زمان کم میارم.تمرکز کافی هم ندارم. 

و گرنه دوست دارم که بنویسم. 

اصلا باورم نمی شه ماه رمضون چقدر زود داره می گذره.درسته که روزها طولانی بود و خسته کننده اما لذتی که زمان افطار داره با هیچ زمان دیگه ای قابل مقایسه نیست. یه سفره رنگارنگ که تا قبل از اذان با خودت می گی همه اش رو می خورم و وقتی شروع کردی به خوردن می بینی که معده ات کوچیک شده و یه حجم محدودی جا داره.بعدش همون جا بشینی و اولین سریالی که پخش می شه ببینی.(بگذریم که سریال امسال بزنگاه فیلم مبتذلی بود و هیچ حرفی واسه گفتن نداشت به جز اینکه برادر به برادر توهین کنه همه به هم  دروغ بگن و..) 

داشتم می گفتم رفتم یک کتاب کلید وبلاگ گرفتم واسه همین هرچی توش نوشته رو وبلاگ خودم پیاده می کنم و از آنجایی که عادت دارم وقتی سوالیس واسم پیش می یاد از هیچ کسی نمی پرسم وقتی یه اشتباهی می کنم یه ساعت باهاش کلنجار می رم که ببینم اشتباهم کمجا بوده.و سرم گیج میره آخرشم دلم می خواد کامپیوتر و خاموش کنم و برم پی کارم 

الانم برم ببینم چطوری می شه این لگوی ماه رمضان رو بذارم گوشه صفحه وبلاگ چون هرچی گشتم چیزی به نام تگ Body پیدا نکردم.  خب دلم می خواد دیگه

انرژی هسته ای حق مسلم کیه؟

یه مسئله ای که مطمئناْ چند وقته گریبان همه رو گرفته مسئله این برق رفتن های گاه و بی گاه هستش که تازه واسش برنامه ریزی هم کردن.

آقا من اصلا یه سوال دارم؟

این انرژی هسته ای که حق مسلم ماست به چه درد می خوره؟

ما ادعا می کنیم انرژی هسته ای داریم چرا ازش استفاده نمی کنیم؟

تو جهانی که به سرعت داره همه چیزش پیشرفت می کنه چرا ما روز به روز داریم به عقب بر می گردیم؟ تازه داریم برمی گردیم به n سال پیش که برقی وجود نداشت.فرض کن نشستی داری با کامپیوتر کار می کنی یهو برق میره.

30 تا مهمون دعوت کردی خونت واسه شام برق می ره حالا اینکه گرمه و همه دارن خفه می شن بماند. اون سفره ای می خواستی بچینی و زحمت کشیدی چند نوع غذای متنوع درست کردی رو هیچ کس نمی بینه.

تازه اونهایی که اهل بزن به رقص هم هستن پاهاشون میخچه در میاره از بس قر دادن...

تو کارخونه ها که دیگه نگو .یکی از این صنعت گرا اومده بود شرکت ما می گفت کارگرام دارن همه اش تو کارخونه یه قل دو قل بازی می کنن از بس برق میره دستگاهامون داغون شدن و...

من نمی دونم آدم عاقلی هم پیدا می شه دور بعد به ایشون رای بده؟

خب حرف سیاسی بده به مسائل اجتماعی بپردازیم امروز گیلاسی درباره این لایحه دادن حق قانونی ازدواج مجدد به مردان مطالبی نوشته که خوندش خالی از لطف نیست.

 

یه شعر زیبا

تو فیلم مدار صفر درجه شهاب حسینی یه شعر از یک شاعر فرانسوی خوند که خیلی به دلم نشست چند وقت پیش یه جایی اونو دیدم و یادداشت کردم :

تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم

تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم

برای خاطر عطر گرم نان

و برفی که آب می شود

و برای نخستین گل ها

تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم

تو را به جای همه کسانی که دوست نمی دارم دوست دارم

بی تو جز گستره یی بی کرانه نمی بینم

میان گذشته و امروز

از جدار آینه ی خویش گذشتن نتوانستم

می بایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم

راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش می برند

تو را دوست می دارم به خاطر فرزانگی ات که از آن من نیست

به رغم همه آن چیزها که جز  وهمی نیست دوست دارم

برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمی دارم

سپیده که سر بزند

در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید

شبیه آنچه در بهار بوئیدیم

پس به نام زندگی

هرگز نگو هرگز.