-
از ما بر ما
1388/02/08 11:57
دیروز طی یک دعوای حسابی با همسر جان!!!!!! برنامه خرید مانتو برای اینجانب لغو شد و ایشون سر اسبو کج کردن به طرف خانه و انگار نه انگار که من می خواستم مانتو بخرم.بهش گفتم نگه دار نگه نداشت تا رسیدیم خونه .وقتی از ماشین پیاده شدم برگشتم که برم سوار اتوبوس بشم و خودم برم مانتو بخرم.بهشم گفتم تو حق نداشتی چون فرمون دست تو...
-
یا رب روا مدار که گدا معتبر شود...
1388/02/06 09:17
خدمتتون عرض کنم که محلی که من توش کار می کنم یه ساختمون ۵ طبقه است با حدود ۷۰ کارمند و مدیر خدم و حشم.ما در طبقه اول هستیم و تو واحدمون کلا ۶ نفر هستیم.یه معاون یه قائم مقام ۳ تا کارشناس و یه مسئول دفتر . این معاونت کوچولوی ما دو تا رئیس داره.یکی آقای ق معاون که من مثل پدر دوستش دارم. و یه قائم مقام که متولد ۶۰ هستش و...
-
ده نمکی اخراجی
1388/02/05 16:12
چهارشنبه با کلی ذوق به همراه همسر و دوستانمون رفتیم سینما که فیلم اخراجی ها ۲ رو ببینیم.دوستمون گفت بریم سوپر استار اما من گفتم بریم اخراجیها چون من دوست دارم فقط بخندم. ساعت ۹ ورود به سی نما .ساعت ۹ و ۱ دقیقه شروع فیلم.در حالی که هنوز خیلی ها سر جاشون نشسته بودند.فیلم با سر و صدای زیاد(صدای دالبی ) شروع شد.و ما وارد...
-
عملکرد
1388/01/31 16:47
پسر کوچکی وارد داروخانه شد کارتن نوشابه را به سمت تلفن هل داد.بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره ای. مسئول داروخانه متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید: خانم می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمنهایتان را به من بسپارید؟ زن پاسخ داد :کسی هست که این کار را برایم انجام می...
-
مقصد
1388/01/31 16:22
اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر ... پرستویی که مقصد را در کوچ می بیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد... شهید آوینی
-
مال ما !!!!!!!
1388/01/24 14:25
روزی پدری به همراه پسرش در باغشان که هکتارها وسعت داشت قدم می زد. پسر: پدرجان خوشحالم که این باغ مال ماست پدر : نه پسرم. نوبت نوبت ماست.... موفق باشید
-
اگر من خدا بودم!!!!!
1388/01/23 16:02
امروز همکارم ازم رسید اگر خدا بودی چه کار می کردی؟ فکر کردن نمی خواست: چادر و حجاب رو برای مردها اجباری می کردم! حق نگه داری از فرزند رو به مادری می دادم که نه ماه بچه اش رو درون خودش پرورش می ده ۲ سال از شیره وجودش تغذیه می کنه ... ارث زن و مرد را برابر می کردم که هردو یادشون بمونه قبل از اینکه زن باشن یا مرد انسانن...
-
ورزش و اضافه وزن
1387/12/21 14:40
۷ سال عضویت تو باشگاه های والیبال و ورزش کردن باعث شد بعد از رها کردن این ورزش مشکلاتی واسم بوجود بیاد از جمله چاق شدن و حالا زانو درد و کمر درد.ورزش های سنگین به مرور زمان اگر اصولی نباشه بدن رو دچار مشکلاتی می کنه حتی اگه سالها ازش بگذره. الانم می خوام برم دکتر واسه زانوهام.خیلی درد می کنن.البت یه وقت فکر نکنید واسه...
-
مراسم سوسک کشون!!!
1387/12/19 15:11
دیشب تو خونه مراسم سوسک کشون داشتیم شوهر گرام که خونه نبود و ماهم با خواهر جون تنها بودیم.و ما ترسو و ایشان از ما ترسوتر.با کلی جیغ و داد و خنده تونستین سوسک بند انگشتی رو بگشیم.شاید باورتون نشه این اولین سوسکی بود که در عمرم کشتم.و بدین وسیله به فتحی عظیم !!!!!!!رسیدیم!!!!!! اینجوریاست دیگه.... دوره روزه حامد رو...
-
[ بدون عنوان ]
1387/12/17 16:01
سلام من دوباره میام.اینبار واقعا دلم می خواد که بنویسم ....
-
قطع نامه دون
1387/09/09 16:32
وای وای خدا ما ازدست این رئیس جمهور مبتکرمون چکار کنیم آخه؟؟؟؟؟؟؟؟ این چرا این جوری حرف می زنه؟ سازمان ملل اینقدر قطعنامه صادر کنه تا قطعنامه دونیش پر شه!!!!!!! اینقده مشعوف شدم از این کلمات قصار که از دیروز تا حالا دارم ریسه می رم از این حرف.بله دیگه وقتی یه آدم نه چندان باسواد رو میذارن رئیس جمهور بشه کلمات بهتر از...
-
بازم مریم
1387/08/29 11:53
الهه:مریم جان اگه واسه مراسم سعید کاری هست من درخدمتم...بلاخره یه کوچولو که دوستت هستم!!! مریم:دارم کارای مراسم سعید رو انجام می دم.انرژیم زیر صفره.از تو داغونم و دل شکسته و چون جرات شنیدن و باور خیلی چیزارو ندارم و گریه هم نمی تونم بکنم ... مریم جان بمیرم واسه دل شکسته ات
-
همین جوری!!!
1387/08/29 11:48
جدیداْ تاریخ رو گم کردم و زیر امضاهام تاریخ اشتباه وارد می کنم.مثلا یه بار نوشته بودم ۲۹/۴/۸۷ همکارم اومد گفت الهه تو هنوز داری تو ماه تیر زندگی می کنی؟ و من تازه فهمیدم که تاریخ رو اشتباه وارد کردم.همه اش از غصه مریمه می دونم.مریم هنوزم منتظره یه معجزه است. که شاید سعید پیدا بشه.نمی شه بهش خرده گرفت منم وقتی یادش می...
-
مریم
1387/08/27 15:09
من یه دوستی دارم به اسم مریم.از پارسال که اومدم تو این شرکت باهاش آشنا شدم.خیلی از روحیاتش مثل منه البته اعتماد به نفسش نوع حرف زدنش تسلط به کارش خیلی بیشتر از منه.تو این یکسال خیلی چیزها ازش یاد گرفتم و برام خیلی عزیز و محترمه. مریم و همسرش رابطه ای خیلی خاص با هم داشتن ارتباطی که کمتر زن و شوهر ها با هم دارن یه...
-
تست خود شناسی
1387/07/07 12:55
رفته بودم سایت گیلاسی رو بخونم یه تست خود شناسی دیدم.بد نیست شما هم اونو انجام بدین... دیشب که فیلم روز حسرت رو دیدم نمی دونم چرا یهو رفتم تو فکر .اگه حامد بره سراغ یه زن دیگه من چه کار می کنم؟ فکرشم آدمو دیونه می کنه.چه برسه به اینکه همسرت که اینقدر دوستش داری چنین کاری رو انجام بده. نمی دونم چرا مردا می رن سراغ...
-
شب احیا
1387/07/02 14:59
یکشنبه شب منم مثل همه آدما رفتم احیا. نه به خاطر اینکه گناهام پاک بشه.به دودلیل رفتم یکی اینکه شهادت حضرت علی بود و دوست داشتم تو عزاداریش شرکت کنم دلیل دوم هم این بود که دوست داشتم در شبی که می گن قرآن نازل شده بیدار باشم و مثل هر سال جوشن کبیر رو بخونم که دعاش رو خیلی دوست دارم. ما رفته بودیم ورزشگاه حجاب که خیلی...
-
وبلاگ درهم من
1387/06/31 13:58
امروز قالب وبلاگم رو عوض کردم اما نمی دونم چرا مطالبی که قبلا نوشتم در وبلاگ دیده نمی شه.دلم می خواد به صورت مداوم بیام وبلاگمو به روز کنم اما فرصت ندارم.خونه که ما کامپیوتر نداریم.مثلا قراره که یه لپ تاپ بخریم.اما هنوز در مدل مدل و نوعش مطمئن نشدیم.تو اداره هم من زمان کم میارم.تمرکز کافی هم ندارم. و گرنه دوست دارم که...
-
انرژی هسته ای حق مسلم کیه؟
1387/06/06 14:38
یه مسئله ای که مطمئناْ چند وقته گریبان همه رو گرفته مسئله این برق رفتن های گاه و بی گاه هستش که تازه واسش برنامه ریزی هم کردن. آقا من اصلا یه سوال دارم؟ این انرژی هسته ای که حق مسلم ماست به چه درد می خوره؟ ما ادعا می کنیم انرژی هسته ای داریم چرا ازش استفاده نمی کنیم؟ تو جهانی که به سرعت داره همه چیزش پیشرفت می کنه چرا...
-
یه شعر زیبا
1387/06/05 15:27
تو فیلم مدار صفر درجه شهاب حسینی یه شعر از یک شاعر فرانسوی خوند که خیلی به دلم نشست چند وقت پیش یه جایی اونو دیدم و یادداشت کردم : تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم برای خاطر عطر گرم نان و برفی که آب می شود و برای نخستین گل ها تو را به خاطر دوست داشتن دوست...
-
مادر شوهر من2
1387/06/04 14:51
خلاصه مامان از شنبه رفت تو کما و چون بیمارستان آی سیوش پر بود!!!! مجبور شدیم مامان رو ببریم بیمارستان خصوصی.اما دیگه دیر شده بود.بیماری تمام بدن اونو فرا گرفته بود و کاری از دست کسی بر نمی اومد.تا اینکه صبح چهارشنبه خاله حامد از بیمارستان زنگ زد به من و گفت مامان فوت کرده .منم تازه از انتخاب واحد دانشگاه اومده بودم.به...
-
مادر شوهر من۱
1387/05/20 15:59
پارسال همین موقع ها بود که حالش بد شد.بعد از فوت پدرش.می نشت یه گوشه و می گفت حال ندارم..میلی هم به غذا نداشت.اما هیچ کس جدیش نگرفت.نه شوهرش نه بچه هاش و نه حتی منو جاریم.من که اصلا به فکرم خطور نمی کرد این بیماری اونو ازپا در میاره. تا اینکه ۱۵ شهریور پارسال که با حامد رفتیم خونشون دیدم یه گوشه چمباتمه زده وقتی تو...
-
سلام
1387/05/19 15:47
امروز یکی از روزهای قشنگ زندگی منه چون از امروز می خوام یه گوشه ای از تفکراتمو اینجا ثبت کنم جایی که هیچ کس منو نمی شناسه و من خود خودم هستم.قبلا تو بلاگفا یه وب داشتم اما چون چند نفر از دوستان منو می شناختن راحت نبودم که حرف دلمو بنویسم. و اما از خودم بگم: الهه خانوم هستم ۲۴ سال سن دارم و یک سال و نیمه که با حامد...