روز نوشت های من و خود من!!!!

این مطالبو واسه دلم خودم می نویسم از اینکه شما هم همراه من شدید مرسی

روز نوشت های من و خود من!!!!

این مطالبو واسه دلم خودم می نویسم از اینکه شما هم همراه من شدید مرسی

مریم

من یه دوستی دارم به اسم مریم.از پارسال که اومدم تو این شرکت باهاش آشنا شدم.خیلی از روحیاتش مثل منه البته اعتماد به نفسش نوع حرف زدنش تسلط به کارش خیلی بیشتر از منه.تو این یکسال خیلی چیزها ازش یاد گرفتم و برام خیلی عزیز و محترمه.

مریم و همسرش رابطه ای خیلی خاص با هم داشتن ارتباطی که کمتر زن و شوهر ها با هم دارن یه صمیمت و اعتماد مطلق و عشقی زیبا.تا اینکه حدودا بیست روز پیش همسر مریم در جریان صعود به یکی از قلل هیمالیا سقوط کرد و ... حتی جسدشم پیدا نکردن.

خیلی دلم می سوزه زندگی زیبای اونها به این راحتی در عرض یک روز به هم ریخت و من مطمئنم که دیگه مریم اون مریم سابق نخواهد شد.هر چند که در این مدت مثل یک مرد ایستاد و برای پیدا شدن سعید تلاش کرد.کاش میشد به یک ماه قبل برگردیم کاش مریم به سعید اجازه رفتن نمی داد.

یکی از عقایدی که اونها در زندگی داشتن این بود که در راه پیشرفت سد راه هم دیگر نشن و وقتی که سعید خواست به این کوهنوردی بره مریم علی رغم میلش مانع اون نشد.من خودم تو این ماجرا مریم رو هم مقصر می دونم.سعیدی که تجربه کوهنوردی قله های بالاتر از قله دماوند رو نداشت نباید به این کوهنوردی می رفت.(با ارتفاع 7000متر) یا حداقل باید در کمپ اول که برایش تعیین شده بود می ماند.اما نمی دونم اسمش رو بذارم جاه طلبی یا اشتباهی که کرد باعث شد هم خودش از بین بره هم مریم  را برای همیشه داغدار کنه. 

از خدا برای مریم صبر می خوام.چون خودش سعید رو از مریم گرفت و خودش هم باید طاقت صبر در برابر این مصیبت را به مریم بده.

نظرات 1 + ارسال نظر

این مطلب رو توی یک وبلاگ خوندم
خیلی وحشتناکه یک لحظه تصورش هم دیوونه کنندست
من خودم تحت هیچ شرایطی نمیذاشتم همسرم بره
حالا این خودخواهی باشه تجاوز به حریمش باشه
هر چی
این کار حماقت محض بوده
خدا صبرش بده

اره عزیزم.مریم اشتباه کرد.
راست می گن که:کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد