روز نوشت های من و خود من!!!!

این مطالبو واسه دلم خودم می نویسم از اینکه شما هم همراه من شدید مرسی

روز نوشت های من و خود من!!!!

این مطالبو واسه دلم خودم می نویسم از اینکه شما هم همراه من شدید مرسی

از ما بر ما

دیروز طی یک دعوای حسابی با همسر جان!!!!!! برنامه خرید مانتو برای اینجانب لغو شد و ایشون سر اسبو کج کردن به طرف خانه و انگار نه انگار که من می خواستم مانتو بخرم.بهش گفتم نگه دار نگه نداشت تا رسیدیم خونه .وقتی از ماشین پیاده شدم برگشتم که برم سوار اتوبوس بشم و خودم برم مانتو بخرم.بهشم گفتم تو حق نداشتی چون فرمون دست تو بود خودسرانه برگردی خونه.و راه افتادم که برم گفت بهت اجازه نمی دم بری برگرد خونه... 

منم برگشتم نگاه عاقل اندر سفیهی بهش انداختم خودش می دونه من اصلا به اجازه مرد و این حرفها اعتقاد ندارم.و ذره ای دلم نمی لرزه که ای وای الان خدا منو می اندازه تو جهنم که به حرف شوهرم گوش نکردم. 

از اول هم بهش رو ندادم که بخواد هر دفعه از این حربه استفاده کنه.خلاصه که ما رفتیم یه گشتی در بازار زدیم و بدون اینکه به مانتو فروشی ها برم برگشتم خونه... 

وقتی در باز کردم تلویزیون روشن و بازی استقلال در حال پخش بود و آقای محترم ما هم خوابیده بود. 

تلویزیون رو که خاموش کردم بیدارشد منم بهش گفتم خیالت راحت شد نرفتم مانتو بخرم حالا به مردی و مردونگیت افتخار کن... 

خودش می دونه من اصلا تفاوتی بین زن و مرد قائل نیستم و به دیه نصف و حق طلاق و ... خلاصه این جور عقاید عقب افتاده که اینها (نه اسلام) واسه خودشون خلق کردند اعتقاد ندارم... 

خدای من بزرگتر این حرفهاست که فرقی بین بنده هاش قائل بشه و در طی سالها حکومت مردان و کوتاه آمدن زنان منجر به بوجود آمدن این شبهات شده است . 

چند وقت پیش یه عکس دیدم که در آن یک خانم محجه یه پلاک کارد دستش گرفته بود که روش نوشته بود  : 

صیغع بالاترین لذت برای زن است  

حضرت زهرا(س)    

اون روز به این نتیجه رسیدم که هر بلایی دارن سر ما زنها میارن تقصیر خودمونه و خودمون هستیم که جنس زن رو بی ارزش می کنیم. 

و از ماست که بر ماست!!!!!!!

یا رب روا مدار که گدا معتبر شود...

خدمتتون عرض کنم که محلی که من توش کار می کنم یه ساختمون ۵ طبقه است با حدود ۷۰ کارمند و مدیر خدم و حشم.ما در طبقه اول هستیم و تو واحدمون کلا ۶ نفر هستیم.یه معاون یه قائم مقام ۳ تا کارشناس و یه مسئول دفتر . 

این معاونت کوچولوی ما دو تا رئیس داره.یکی آقای ق معاون که من مثل پدر دوستش دارم. و یه قائم مقام که متولد ۶۰ هستش و کلا در اندازه کودکان و نوجوانان هم نمی فهمه.و تو این دو ماهی که به مقام والای قائم مقامی رسیده امر بهش مشتبه شده که رئیسه و چون در این واحد فقط من ازش کوچکترم زورش به من رسیده و ما هر روز اینجا کشش و نرمش اعصاب داریم از دست این مخلوق ناشایسته خدا. 

همین دیروز زنگ زده به من چرا فلان کار رو انجام ندادی؟؟؟ منم گفتم آقای ق نذاشت... ایشون هم لطف کرده فرمودند که ما را به کارگزینی می فرستند تا آب خنک بخوریم... 

و بعد زمانی که دید تهدیدات پوچش روی اینجانب اثر نمی گذارد ما را تهدید به اخراج نمود... 

آخ که دلم می خواست انگشت شصتمو بگیرم جلوش ضایعش کنم ولی حیف که شخصیتم اجازه نمی ده... 

دیروز یاد این شعر افتادم: 

یارب روا مدار که گدا معتبر شود 

که اگر معتبر شود زخدا بی خبر شود 

خلاصه اینکه ما جلوی این از خدا بی خبر وایسادیم و کوتاه نمیایم.اصلا تو کتم نمیره از کسی زور بشنوم .مطمئنم خدا همیشه با کسانی است که جلوی ظلم می ایستند. 

از دیروز فکر می کنم که چقدر آدمها می تونن پست باشن و چطور دیگران رو نردبان ترقی خودشون قرار می دهند از آن بالا می روند. 

خدا به من کمک کن که هیچ گاه حق کسی رو نخورم.هیچ زمانی به کسی ظلم نکنم بخصوص ضعیفتر از خودم... 

آمین

ده نمکی اخراجی

چهارشنبه با کلی ذوق به همراه همسر و دوستانمون رفتیم سینما که فیلم اخراجی ها ۲ رو ببینیم.دوستمون گفت بریم سوپر استار اما من گفتم بریم اخراجیها چون من دوست دارم فقط بخندم. 

ساعت ۹ ورود به سی نما .ساعت ۹ و ۱ دقیقه شروع فیلم.در حالی که هنوز خیلی ها سر جاشون نشسته بودند.فیلم با سر و صدای زیاد(صدای دالبی ) شروع شد.و ما وارد یک داستان طنز شدیم که من همین طوری داشتم پرده سینا رو می دیدم.که یه مشت ستاره دور هم جمع شدن چی به این مردم بگن.خاک بر سرشون نکنن.اینم شد سینمایی طنز!!!! 

نه محتوایی نه ارزشی واسه چیزی که دفاع مقدس می نامندش.من اخراجی های یک رو هم نه یک بار بلکه چندبار دیده بودم.و از دیدنش لذت هم برده بودم.اما آخه خندون مردم به چه قیمتی؟ 

کارگردانی که به خاطر فیلم آدمبرفی چه ها نکرد...کسی که در روزنامه یا الثارات که همیه ازش بدم می اومد چه حرفها که نزد... 

شبی که در برنامه عبور شیشه ای عکس مجید سوزوکی رو در آورد و بوسید کلی ازش خوشم اومد.اما بعد ها که ازش بیشتر شنیدم و با دیدن فیلمی که فقط ساخته شد تا بفروشه و آیند ه اونو و هفت پشت اون ور ترشو تامین کنه. احساس.... بهم دست داد.... 

خلاصه اینکه گرچه منم در بعضی از سکانسها خندیدم ولی جای گریه بسی داشت... 

کاش هدفمون فقط فروش فیلم نبود کاش به محتواها نگاه می کردیم کاش جمعه رو می دیم نیاز اشو کمبودهاشو می دیدم جونها دارن به کجا می رن... 

کسی دیگه همت ها رو می شناسه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  

چند درصد از جوونا امام خمینی رو امام خودشون می دونن؟؟؟؟؟؟؟ 

چندی پیش جلسه ای در یکی از دانشگاه های تهران برگزار شد علیه شیطان پرستی و در کمال تعجب دیدم که چه عده زیادی از جوونا جذب این گروه شدند. و آن آقای روحانی برنامه چه بی خردانه با نداشتن اطلاعات کافی و وافی عده زیاد دیگه ای رو هم به شیطان پرستی علاقه مند نمود. 

امان از این بزرگترها امان از اینکه فکر می کنند خیلی می فهمند.امان از وقتی که علم زیاد تبدیل به جهل بشه...